کد مطلب:327966 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:364

جمع بین مضمون آیات مربوط به أنفال
در قرآن مجید، آیاتی چند درباره أنفال و غنایم است. یكی ازآنهاآیه «یَسئلُونكَ عَنِ الأَنفال ...» است كه در آغاز سوره «الأنفال» می باشد. این آیه و بیش تر آیات سوره أنفال، مربوط به غزوه بدر و وقایع و قضایایی است كه در ارتباط با آن غزوه رخ داده است. به همین جهت ابن عبّاس این سوره را «سوره بدر» نام نهاده است(2).



از این آیه چنین برمی آید كه غنایم جنگی ملك هیچ كس نیست و به خدا و رسولش اختصاص دارد; بنابراین مضمون این آیه با آیه «و اعلموا انّما غنمتم من شیء فأَنّ لِلّه خُمُسَهُ...»(3) و همچنین با مفاد آیه «فَكُلوا مِمّا غَنِمتُم حَلالا طیّباً»(4) كه هر دو نیز در سوره الأنفال می باشد، منافات دارد، زیرا آیه اوّل سوره «الأنفال» دلالت دارد كه غنایم از آن خدا و رسول است و دو آیه دیگر این معنی را نفی می كند; لذا هریك از مفسّران راهی را برای جمع بین این آیات برگزیده اند كه ذیلا به نقل آنها می پردازیم:



الف ـ از سعیدبن جبیر و مجاهد و ابن عباس و عكرمه نقل شده كه: آیه أنفال به آیه خمس نسخ شده است. و نیز از سُدّی و عامر و شعبی و جُبّائی این قول نقل شده است(5).



این قول مردود شناخته شده، زیرا وقوع نسخ در قرآن كریم بسیار نادر است و جز با دلیل قاطع نمی توان آیه ای را منسوخ دانست. ب ـ گروهی از فقهای مالكیّه گفته اند: آیه أنفال نسخ نشده و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) می تواند در تمام غنایم تصرّف نماید و درباره آن اختیار تامّ دارد و بعد از پیغمبر هم امام مسلمانان می تواند به هر نحو كه صلاح بداند آنها را به مصرف برساند(1).



دلیل ایشان، قضیه فتح مكّه و غزوه حنین است; زیرا هنگامی كه مسلمانان مكّه را فتح نمودند، رسول خدا اموال اهل مكّه و خود آنان را مورد عفو قرار داد و فرمود: «أنتُمُ الطُّلقَاءُ»(2). غنایم غزوه حنین را نیز به قریش مخصوص گردانید و برای انصار با آن كه در آن غزوه شركت داشتند، سهمی معیّن نكرد.



كسانی كه قول مالكیّه را قبول ندارند، به استدلال ایشان چنین جواب داده اند كه سرزمین مكّه مفتوح العنوه نیست تا بتوان ثروت منقول اهالی را تصاحب نمود و اراضی شان را جزو اموال عمومی مسلمانان قرار داد.



موضوع غزوه حنین هم چنین بود كه انصار می گفتند: ما در این جنگ بسیار فعّالیت نموده ایم و از شمشیرهامان خون می چكد، سزاوار نیست كه از غنایم بی بهره باشیم. رسول خدا در جوابشان فرمود: قریش با متاع دنیا به خانه های خود برمی گردند و شما با پیغمبر خدا; یعنی شما خشنودی رسول خدا را فراهم آورده اید. انصار چون این سخن را از پیغمبر خدا شنیدند راضی شدند و از حقّ خود گذشتند(3).



ج ـ عدّه ای دیگر مانند احمد و ابوعبید و پیروان ایشان جمع آیات مورد بحث را به این دانسته اند كه امام مخیّر است به یكی از دو مضمون آیه ها عمل نماید(4).



فرق بین این قول و قول مالكیّه آن است كه بنا به قول مالكیّه غنایم به امام و زمامدار اختصاص دارد و هیچ كس را در آن حقّی نیست و او آن طور كه مصلحت بداند، آن را هزینه می كند; امّا بنا به قول ابوعبید و احمد و برخی دیگر حكم تخییری است; از این رو امام همیشه یك حكم را مورد عمل قرار نمی دهد، بلكه گاهی به این و گاهی به آن حكم عمل می كند. و نیز ممكن است مردم از امام درخواست كنند كه همیشه به یك حكم عمل نكند; یعنی گاهی جانب مجاهدان و غانمین را لحاظ می نماید.



د ـ ابن قدامه وجه جمع را به این گونه بیان داشته است: «به وسیله آیه «یَسئلونك عن الأنفال ...» غنایم در مرحله اوّل برای پیغمبر(صلی الله علیه وآله) حلال شد و به آن حضرت اختصاص یافت. بعد كه آیه خمس وحی شد، 54 آن به غانمین و مجاهدان و 51 به صاحبان خمس تملیك گردید. در آیه «واعلَموا أنّما غَنِمتُم مِن شیء ...» خمس غنایم به ملكیّت مستحقان خمس در آمده است; پس فهمیده می شود كه بقیّه اش، به غانمین تعلّق دارد. چنان كه در آیه «وَ وَرِثَهُ أبواهُ فَِلأُمّهِ الثُّلُثُ»(1) میراث از آنِ والدین است و سپس ثلث آن به مادر اختصاص یافته كه فهمیده می شود بقیّه میراث كه 32 است، از آنِ پدر است(2)».



هـ ـ مفسّر مشهور شیخ محمّد عبده راجع به بیان مقصود و طریقه جمع بین مضمون آیات، چنین اظهار داشته است:«آیه «یَسئَلُونكَ عَنِ الأنفال ...» می فهماند كه مسلمانان نباید برای تقسیم غنایم، نزاع و اختلاف كنند. أنفال از آن خدا است و درباره اش حكم می نماید و از آن جهت به رسولش اختصاص دارد كه آن حكم را بیان و اجرا می كند. سپس در آیات دیگر، حكم خدا بیان شده است كه غنایم به چه كسانی تعلّق دارد. در واقع می توان گفت كه بنا به این قول، آیه هایی كه بعد نازل شده، مبیّن ابهامی است كه در آیه «یَسئلُونَكَ عَنِ الأنفالِ ...» وجود دارد كه در آن آیات نحوه تقسیم غنایم تعیین گردیده، تا اختلاف خاتمه یابد».



این جمع كه جناب عبده بیان داشته، صحیح به نظر نمی رسد; زیرا برخلاف ظاهر آیات مورد بحث است. توضیح آن كه: آیاتی كه به نظر می رسد با آیه «یَسئلُونَكَ عَن الأنفالِ» تنافی و تعارض دارد، نسبت به یكدیگر از قبیل مبهم و مبیّن نیستند، تا گفته شود ابهام آیه «یَسئلُونَكَ عَنِ الأنفالِ ...» بهوسیله آیات دیگر برطرف می شود.



واضح است كه «لام» در «لِلّه» و «للرَّسُول» برای ملكیت است; پس آیه «یَسئلُونَكَ عَنِ الأنفالِ ...» ظهور در این دارد كه غنایم از آن خدا و رسول است و به آن دو اختصاص دارد، و آیه «واعلموا أنّما غنمتم ...» می رساند كه فقط خمس غنایم از آنِ خدا و رسول و دیگران است و آیه «فَكُلوُا مِمّا غَنِمتُم ...» دلالت دارد كه آنچه به عنوان غنیمت به دست آورده اید، از آن می توانید بخورید و در آن تصرّف نمایید; پس بین مضمون آیه اوّل و دو آیه دیگر تنافی و تعارض وجود دارد.



شاید بهترین وجه جمع درباره آیات مورد بحث این باشد كه بگوییم: چون آیه «أنفال» روز بدر نازل گردید، آیه خمس و آیه «فَكُلوُا ممّا غَنِمتُم(1)» به دلیل «یَومَ الفُرقان یَومَ الْتقَی الجمعان(2)» و «أن یكونَ لَهُ أسری(3)» و نیز به دلیل «لِمَن فی أیدیكمُ مِنَ الأسری(4)» بعد از آیه أنفال نازل شده و چنان كه پیش از این ذكر شد، چون مسلمانان برای امور مادّی و دنیوی و بهره مند شدن از غنایم با یكدیگر به نزاع و اختلاف پرداختند و بر اثر فریفته شدن به ظواهر فریبنده زودگذر از فضایل و مكارم دور گشتند و صفا و محبّت و گذشت را از یاد بردند، خداوند برای این كه آنان را از غرق شدن در ورطه های سهمگین مادیّت برحذر سازد و به كمالات و معنویات توجّه دهد، به وسیله آیه «یَسئلُونَكَ عَنِ الأنفالِ ...» فهمانید كه آنان آنچه را از غنایم به دست می آورند، از آنِ خدا و رسول است. بدین گونه ایشان را متنبّه ساخت كه نباید برای امور مادّی فضیلت و تقوا را كنار بگذارند و با یكدیگر به نزاع و مخاصمه بپردازند. پس از آن كه مسلمانان این موضوع را دریافتند و دانستند كه نباید خصایل انسانی را فدای مادیّات كنند و در مقابل خدا و رسول هیچ اختیار و مالكیتی برای آنان متصوّر نیست و خدا و رسول در تمام شوؤن و امور ایشان اولی به تصرّفند و باید بنده واقعی باشند، آیه «و اعلموا أنّما غنمتم ...» نازل گشت و به آنان اجازه داد كه در 54 غنایم تصرّف كنند.



و آیه «فَكُلوُا ممّا غَنِمتُم ...» در وقتی نازل گشت كه مسلمانان در مقابل آزاد كردن اسرا از گرفتن فدیه منع شده بودند(5). مردم گمان كردند از تصرّف در غنایم نیز منع شده اند; پس این امر در مقام توهّم حظر است كه مفید اباحه می باشد; یعنی پس از اذن خدا و رسول، مسلمانان مجازند از غنایم استفاده كنند. دلیل ما برای اثبات این مدّعا بدین قرار است:



1 ـ علی بن ابراهیم در ذیل حدیثی از امام صادق(علیه السلام) پس از آن كه اختلاف مردم را درباره غنایم بدر ذكر می كند، چنین آورده است:«هنگامی كه آیه «یَسئلُونكَ عَنِ الأنفالِ ...» نازل شد، هیچ كس در غنایم حقّی نداشت. پس از آن آیه «و اعلَمُوا أنّما غَنِمتُم ...» وحی گردید، آن گاه رسول خدا غنایم را بر مردم تقسیم نمود(1)».



2 ـ در صحیحه حمّاد بن عیسی چنین است:«امام می تواند در غنایم تصرّف كند و آن را به مصارف مورد نظر خود برساند، سپس اگر چیزی بماند، به غانمین بدهد(2)».



3 ـ مكه عنوتاً فتح شد و پیامبر(صلی الله علیه وآله)(3) در اموال مكّیان تصرّف نكرد و برآنان منّت نهاد و آزادشان نمود و سهمی برای مجاهدان قرار نداد، و این خود دلیل دیگری است برای اثبات مدّعای ما.



4ـ دلیل دیگر آن كه خیبر عنوتاً فتح شد. درعین حال پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن را جزو املاك عمومی مسلمانان قرار نداد و آن را به دو قسم تقسیم كرد: یك نصف برای نیازهای آن حضرت و رتقوفتق امور اختصاص یافت و نصف دیگر را بر مسلمانان تقسیم نمود(4).



به سخن دیگر آیه «یَسئلُونك عَنِ الأنفال ...» می فهماند كه ملكیت غنایم به خدا و رسول اختصاص دارد و كیفیّت تصرّف و طریقه استفاده از آنها مورد نظر نیست و آیه «فَكُلوُا مِمّا غَنِمتُم ...» دلالت ندارد كه مردم غنایم را مالك می شوند و فقط بر نحوه تصرّف و بهره مندشدن دلالت دارد. و نیز آیه «و اعْلَمُوا أنّما غَنِمْتُمْ ...» تأثیرش در آیه «یَسئلُونَكَ عَنِ الأنفال ...» بدین گونه است كه منعی را كه برای مجاهدان در مورد تصرّف در غنایم وجود داشته، از میان برده است; پس آیه «یَسئلُونك عَنِ الأنفال ...» بر اصل ملكیت خدا و رسول درباره غنایم دلالت دارد و آیه «وَ اعلَمُوا أنّما غَنِمتُم ...» نیز كیفیّت تصرّف را می فهماند; یعنی مصلحت ایجاب می كند كه51 آن به مصرف صاحبان خمس برسد و بقیه در اختیار غانمین قرار گیرد(5). پس مقصود این است كه در آیه «یَسئلونَكَ عَنِ الأنفال ...» غنایم به خدا و رسول اختصاص یافته، و در آیه دیگر كه خمس غنایم برای خدا و رسول و صاحبان خمس و بقیّه برای غانمین تعیین شده، هیچ گونه تنافی و تعارضی وجود ندارد; زیرا رسول خدا و پس از وی جانشینانش ولایت مطلقه دارند و حتّی نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارترند، و آنانند كه متصدّیان و گردانندگان امورند; لذا در صورتی كه بخواهند بر وفق مصلحت، در تمام غنایم تصرّف می كنند، بدون این كه برای غانمین و مجاهدان سهمی قرار بدهند، و هیچ كس نمی تواند و حق ندارد ایراد و اعتراضی بنماید. در حدیثی كه در این باره از زراره نقل شده، چنین آمده است: «... رسول خدا همراه با عدّه ای (با دشمنان اسلام) جنگ كرد، و سهمی از غنیمت به آنان نداد. و اگر بخواهد آن را بر ایشان تقسیم می كند»(1).



5 ـ در تفسیر قرطبی آمده است كه غنیمت به رسول خدا اختصاص دارد ...(2).



6 ـ این كه رسول خدا در غزوه حنین غنایم جنگی را به قریش اختصاص داد، دلیل دیگری است كه أنفال (غنایم جنگی) به آن حضرت اختصاص داشته است(3).

2 . الميزان، آغاز سوره أنفال.



3 . أنفال(8) آيه 41.



4 . أنفال(8) آيه 69.



5 . الدرالمنثور، ذيل سوره أنفال، آيه 2; التبيان و تفسيرالكبير، ذيل همان آيه.

1 . تفسير المنار، ج 10، سوره أنفال، آيه «و اعلَمُوا أنّما غنِمتُم مِن شيء ...» و نيز در تفسير قرطبي در ذيل همين آيه آمده است: إنّ الغنيمة لِرسول اللّه و ليست مقسومةً بين الغانمين و كذلك لِمَن بعدَه مِنَ الأئمّةِ ... .



2 . الكامل في التاريخ، الجزء الثاني، قسمت پنجم، ص 166.



3 . تفسير المنار، ج 10، سوره أنفال، آيه «و اعلمُوا أنَّما غَنِمتمُ من شيء ...».



4 . بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ج1، ص382 ـ 383.

1 . نساء (4) آيه 11 .



2 . ابن قدامه، المغني، ج 6، ص403.

1 . أنفال (8) آيه 69.



2 . أنفال (8) آيه 41.



3 . أنفال (8) آيه 67.



4 . أنفال (8) آيه 70.



5 . أنفال (8) آيه 67. ما كانَ لِنبيّ أن يكُونَ لَهُ أَسري حتّي يُثخِنَ في الأرضِ; نشايد هيچ پيامبري را كه براي وي اسيراني باشد (كه از ايشان فديه بگيرد) تا اين كه در زمين بسيار توانايي پيدا كند.

1 . الصافي و البرهان، اول سوره أنفال.



2 . وسائل الشيعه، ج6، ص365.



3 . فتوح البلدان، القسم الاوّل، ص 44 ـ 45; الكامل في التاريخ، الجزء الثاني، ص 160 ـ 161.



4 . اقتصادنا، ص 449.



5 . منتظري، كتاب الخمس و الأنفال، ص 330 ـ 331.

1 . وسائل الشيعة، ج6، أبواب الأنفال، ص 365، ح 2.



2 . تفسير قرطبي، ذيل آيه «و اعلموا أنّما غَنِمْتُم ...».



3 . تفسير المنار، ج 10 ذيل آيه «و اعلموا أنّما غَنِمْتُم ...»; صحيح بخاري، ج4، ص60; الكامل في التاريخ، ج2، ص177.